350) سوره علق (96) آیه 1 اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ؛
اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ
350) سوره علق (96) آیه 1
ترجمه
به نام خداوند گستردهمهر مهرورز، بخوان به نام پروردگارت که آفرید؛
نکات ترجمهای و نحوی
«اقْرَأْ» از ماده «قرء» است که از نظر اغلب اهل لغت، معنایش تقریبا معادل با ماده «قری» میباشد، که دلالت بر «جمع و اجتماع» میکند، چنانکه کلمه «قریة» به معنای محلی است که عدهای از انسانها در آن جمع شده باشند (معجم المقاییس اللغة، ج5، ص78-79) و به «ایام حیض» زنان هم «قُرء» گفته میشود به خاطر اینکه خون در رحم آنها جمع میشود؛[1] و «قرائت» هم نوعی جمع کردن است از این جهت که عبارت است از اینکه حروف و کلمات را همراه با هم ادا کردن، لذا به عمل کسی که فقط یک حرف را ادا کند، «قرائت» نمی گویند؛ و «قرآن» هم مصدر از همین ماده است، یا از این جهت که همه آن در یکجا [مثلا در لوح محفوظ] جمع شده است و یا از این جهت که جامع و مشتمل بر همه حقایق است (مفردات ألفاظ القرآن، ص668) و چهبسا از همین جهت «قرائت» باشد، یعنی چون کتابی است که بر قرائت آن بسیار تاکید شده است: «فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآن» (مزمل/20).
البته بین «قرائت» و «تلاوت» این تفاوت هست که در مورد یک کلمه هم تعبیر «قرائت» و «خواندن» به کار میرود، اما در مورد تلاوت، چون پیاپی بودن شرط است، حتما باید دو کلمه یا بیشتر در کار باشد (مثلا میگویند اسم فلانی را بخوان، اما نمیگویند اسم فلانی را تلاوت کن» (الفروق فی اللغة، ص18)؛ و همچنین تفاوت «قرآن» با «فرقان» - با اینکه هر دو از اسمهای این کتاب آسمانیاند - در این است که «قرآن» ناظر به جمع بودن مطالب در کنار هم است؛ اما «فرقان» ناظر به اینکه بین حق و باطل جدایی میافکند. (الفروق فی اللغة، ص49)
لازم به ذکر است برخی از اهل لغت، بین معنای «قرء» با «قری» و «قرو» تفاوت گذاشته، بر این باورند که اگرچه «قری» به معنای «جمع کردن و اجتماع» میباشد و «قریة» هم از همین ماده است؛ اما دو ماده دیگر با آن متفاوتند؛ و معنای اصلی ماده «قرء» همان معنای «قرائت» (فهم و ضبط معانی مکتوب با چشم) میباشد؛ و سعی کردهاند که معانی ای همچون «قُرء» (ایام حیض) را نیز به این معنا برگردانند (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج9، ص253)[2].
«اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ»
اینکه حرف «بـ» چه جایگاهی دارد و «باسم ربک» متعلق به چیست، چند دیدگاه مطرح شده است:
الف. حرف «بـ» باء زائده (برای تاکید در کلام) است (اعراب القرآن الکریم، ج3، ص457) و درواقع، «اسم ربک» در جایگاه مفعول میباشد؛ و منظور آیه این است که «بخوان اسم پروردگارت را» یعنی خدا را اسمهای مقدسش خطاب قرار بده (مجمعالبیان، ج10، ص780) ویا اینکه «بسمالله الرحمن الرحیم» را بخوان (المیزان، ج20، ص323)[3]
ب. «باسم ربک» در جایگاه «حال» است (الکشاف، ج4، ص775)؛ یعنی متعلق به یک مطلب مُقدَّر است مانند «مفتتحاً یا مبتدئاً» که آن مطلب «حال» برای «اقرأ» بوده است، یعنی: بخوان در حالی که شروع میکنی با اسم پروردگارت (یعنی در حالی که با بسم الله ... شروع میکنی، این آیات نازل شده قرآن را بخوان) (المیزان، ج20، ص323) یا به تعبیر دیگر: بسم الله بگو و سپس آیات را بخوان. (الکشاف، ج4، ص775)
ج. حرف «بـ»، باء ملابسه است، یعنی بخوان همراه با اسم پروردگارت (یعنی همراه با بسم الله ... این آیات را بخوان) (المیزان، ج20، ص323)
شأن نزول
روایات متعدد از طریق شیعه و سنی، همگی اتفاق نظر دارند که این اولین سورهای است که در نزول تدریجی قرآن، بر پیامبر اکرم ص نازل شد.[4] در این زمینه به روایتی از امام هادی ع بسنده میکنیم:
1) امام هادی ع بعد از توضیحاتی درباره رفت و آمدهای حضرت پیامبر ص به غار حرا میفرمایند:
پس هنگامی که چهل سالش تمام شد، خداوند عز و جل به قلب او نگاهی انداخت و آن را برترین و جلیلترین و مطیعترین و خاشعترین و خاضعترینِ قلوب یافت، پس به درهای آسمان اجازه داد که گشوده شوند در حالی که حضرت محمد ص بدانها مینگریست؛ و به فرشتگان اجازه داد که نازل شوند، در حالی که حضرت محمد ص بدانها مینگریست؛ و به رحمت [خاصه خود] دستور داد که از ساق عرش تا سر حضرت محمد ص نازل شود و او را در برگیرد؛ و به جبرئیلِ روحالامین، که گردنبندی از نور دارد و طاووس فرشتگان است، نگاهی افکند و او به نزد حضرت محمد ص فروآمد، بازوهایش را گرفت و تکانش داد و به او گفت: محمد! بخوان!
گفت: چه بخوانم؟
گفت: «بخوان به نام پروردگارت که آفرید؛ انسان را از «علق» آفرید» - تا این آیه که- «بدو آموخت آنچه را نمیدانست.» (علق/1-5) سپس آنچه را خداوند عز و جل به او وحی کرده بود، به پیامبر ص وحی کرد، سپس او به جایگاه عالی خود برگشت و حضرت محمد ص از کوه پایین آمد در حالی که عظمت جلال الهی او را در برگرفته، و از بزرگی آنچه بر او وارد شده بود، تب و لرز کرده بود...
التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام، ص156-158
قَالَ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ع:
...[5] فَلَمَّا اسْتَکْمَلَ أَرْبَعِینَ سَنَةً [وَ] نَظَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى قَلْبِهِ فَوَجَدَهُ أَفْضَلَ الْقُلُوبِ وَ أَجَلَّهَا، وَ أَطْوَعَهَا وَ أَخْشَعَهَا وَ أَخْضَعَهَا، أَذِنَ لِأَبْوَابِ السَّمَاءِ فَفُتِحَتْ، وَ مُحَمَّدٌ ص یَنْظُرُ إِلَیْهَا، وَ أَذِنَ لِلْمَلَائِکَةِ فَنَزَلُوا وَ مُحَمَّدٌ ص یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ، وَ أَمَرَ بِالرَّحْمَةِ فَأُنْزِلَتْ عَلَیْهِ مِنْ لَدُنْ سَاقِ الْعَرْشِ إِلَى رَأْسِ مُحَمَّدٍ وَ غَمَرَتْهُ، وَ نَظَرَ إِلَى جَبْرَئِیلَ الرُّوحِ الْأَمِینِ الْمُطَوَّقِ بِالنُّورِ، طَاوُسِ الْمَلَائِکَةِ هَبَطَ إِلَیْهِ، وَ أَخَذَ بِضَبْعِهِ وَ هَزَّهُ وَ قَالَ: یَا مُحَمَّدُ اقْرَأْ. قَالَ: وَ مَا أَقْرَأُ قَالَ: یَا مُحَمَّدُ «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ- خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ - إِلَى قَوْلِهِ - ما لَمْ یَعْلَمْ» ثُمَّ أَوْحَى [إِلَیْهِ] مَا أَوْحَى إِلَیْهِ رَبُّهُ عَزَّ وَ جَلَّ، ثُمَّ صَعِدَ إِلَى الْعُلْوِ، وَ نَزَلَ مُحَمَّدٌ ص مِنَ الْجَبَلِ- وَ قَدْ غَشِیَهُ مِنْ تَعْظِیمِ جَلَالِ اللَّهِ، وَ وَرَدَ عَلَیْهِ مِنْ کَبِیرِ شَأْنِهِ مَا رَکِبَهُ بِهِ الْحُمَّى وَ النَّافِضُ...[6]
حدیث
2) امیرالمومنین ع در فرازی از خطبه «قاصعه» میفرمایند:
...و چنین بود که من هر سال در حراء همراه پیامبر ص بودم؛ او تنها مرا میدیدی و کس دیگری را نمیدید؛ و آن زمان جز یک خانه واحد در اسلام نبود که در آن رسول خدا ص بود و خدیجه، و من سومین آنها بودم، نور وحی و رسالت را میدیدم و بوی نبوت را استشمام میکردم؛ و هنگامی که وحی بر او ص نازل شد، صدای ناله شیطان را شنیدم و گفتم: با رسول الله! این ناله چیست؟
فرمود: این شیطان است که از عبادتش ناامید شد؛ همانا تو آنچه میشنوم، میشنوی؛ و آنچه میبینم، میبینی، جز اینکه تو پیامبر ص نیستی، بلکه وزیر هستی وقطعا که تو بر خیر و خوبی میباشی.
نهجالبلاغه، خطبه192
و من خطبة له ع تسمى القاصعة
... وَ لَقَدْ کَانَ یُجَاوِرُ فِی کُلِّ سَنَةٍ بِحِرَاء فَأَرَاهُ وَ لَا یَرَاهُ غَیْرِی وَ لَمْ یَجْمَعْ بَیْتٌ وَاحِدٌ یَوْمَئِذٍ فِی الْإِسْلَامِ غَیْرَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ خَدِیجَةَ وَ أَنَا ثَالِثُهُمَا أَرَى نُورَ الْوَحْیِ وَ الرِّسَالَةِ وَ أَشُمُّ رِیحَ النُّبُوَّةِ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّیْطَانِ حِینَ نَزَلَ الْوَحْیُ عَلَیْهِ ص فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذِهِ الرَّنَّةُ فَقَالَ هَذَا الشَّیْطَانُ قَدْ أَیِسَ مِنْ عِبَادَتِهِ إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى إِلَّا أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ وَ لَکِنَّکَ لَوَزِیرٌ وَ إِنَّکَ لَعَلَى خَیْر...
3) از امام صادق ع روایت شده است:
کسی که در روز یا شبش [سوره] «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ...» را بخواند و در آن روز یا شب بمیرد، شهید از دنیا رفته است و خداوند او را شهید برمیانگیزاند و به عنوان شهید زنده میکند و همانند کسی است که در راه خدا و همراه رسول خدا با شمشیرش جهاد کرده است.
ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص124
أَبِی ره قَالَ حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَسَّانَ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنِ الْحَسَنِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُسْکَانَ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ قَرَأَ فِی یَوْمِهِ أَوْ لَیْلَتِهِ اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ ثُمَّ مَاتَ فِی یَوْمِهِ أَوْ لَیْلَتِهِ مَاتَ شَهِیداً وَ بَعَثَهُ اللَّهُ شَهِیداً وَ أَحْیَاهُ شَهِیداً وَ کَانَ کَمَنْ ضَرَبَ بِسَیْفِهِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص.
4) از امام باقر ع [ در تاویل یکی از باطنهای این آیه] روایت شده است:
جبرئیل بر حضرت محمد ص نازل شد و گفت: محمد! بخوان!
گفت: چه بخوانم؟
گفت: «بخوان به نام پروردگارت که آفرید» یعنی آفرید نور قدیم تو را قبل از هر چیزی؛ «انسان را از علق آفرید» یعنی تو را از نطفهای آفرید و [حضرت] علی ع را از تو منشق و جدا کرد، «بخوان در حالی که پروردگارت کریمترین است؛ کسی که با قلم آموخت» یعنی به علی بن ابی طالب آموخت «به آن انسان آنچه را نمی دانست آموخت» یعنی به [حضرت] علی ع آنچه قبل از آن نمیدانست، آموخت.
تفسیر القمی، ج2، ص430
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الشَّیْبَانِیُّ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ قَالَ: حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ قَالَ: حَدَّثَنَا عُثْمَانُ بْنُ یُوسُفَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ کَیْسَانَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ نَزَلَ جَبْرَئِیلُ عَلَى مُحَمَّدٍ ص فَقَالَ: یَا مُحَمَّدُ اقْرَأْ قَالَ وَ مَا أَقْرَأُ قَالَ اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ یَعْنِی خَلَقَ نُورَکَ الْأَقْدَمَ قَبْلَ الْأَشْیَاءِ خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ یَعْنِی خَلَقَکَ مِنْ نُطْفَةٍ [عَلَقَةٍ] وَ شَقَّ مِنْکَ عَلِیّاً اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ یَعْنِی عَلَّمَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ یَعْنِی عَلَّمَ عَلِیّاً مَا لَمْ یَعْلَمْ قَبْلَ ذَلِکَ.
5) از امام صادق ع روایت شده است:
از رسول خدا ص درباره اسم اعظم سوال شد؛ فرمود: هر اسمی از اسماء الله، اعظم است؛ تو قلبت را از هر آنچه ما سوای اوست، فارغ کن و او را با هر اسمی که میخواهی بخوان، چرا که خداوند در حقیقت، اسمی و نه اسم دیگر، نیست، بلکه او خداوند واحد قهار است.
مصباح الشریعة، ص133
قَالَ الصَّادِقُ ع
سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَنِ اسْمِ اللَّهِ الْأَعْظَمِ فَقَالَ ص کُلُّ اسْمٍ مِنْ أَسْمَاءِ اللَّهِ أَعْظَمُ فَفَرِّغْ قَلْبَکَ عَنْ کُلِّ مَا سِوَاهُ وَ ادْعُهُ تَعَالَى بِأَیِّ اسْمٍ شِئْتَ فَلَیْسَ لِلَّهِ فِی الْحَقِیقَةِ اسْمٌ دُونَ اسْمٍ بَلْ هُوَ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّار.[7]
تدبر
1) «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ»
اولین آیهای که بر پیامبر اسلام ص نازل شده، دعوت به «خواندن» است؛ آن هم خواندن به اسم پروردگاری که همه چیز را او آفریده است.
اگر جایگاه زبان و خواندن در هویت انسان - به عنوان شاید مهمترین عامل تمایز انسان از سایر موجودات - را درک کرده باشیم (جلسه221، تدبر3)
و اگر جایگاه توحید و بویژه اهمیتِ منحصر دانستنِ ربوبیت (چه ربوبیت تکوینی و تدبیر عالم؛ و چه ربوبیت تشریعی و برنامهریزی برای زندگی) در «خالق» (یعنی اینکه فقط خدا را تدبیرکننده و قانونگذار زندگی خود بدانیم)، بر ما معلوم شده باشد (توضیح در تدبر2)؛
آنگاه درمییابیم که چهبسا همه پیام دین در همین یک آیه خلاصه شده باشد.
2) «رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ»
«ربِ» تو (آنکه تو را تدبیر میکند و برایت قانون میگذارد) همان «خالق» است.
نکته تخصصی دینشناسی
در قرآن کریم، وجود «خدا» امری بدیهی دانسته شده که اغلب مشرکان و کافران هم در اصل وجود او تردید نداشتهاند (مثلا عنکبوت/61-63) و حتی طبق برخی از احادیث، بسیاری از کسانی که رسماً خود را «طبیعتگرا» و «منکر خدا» میدانستهاند، اختلافشان در حد یک دعوای لفظی بوده است: همه آنچه ما درباره «خدا» میگوییم (که همه عالم به او وابسته است و او به چیزی وابسته نیست و ...) آنها در مورد «طبیعت» معتقد بودهاند؛ در واقع، به جای نام «خدا»، کلمه «طبیعت» را گذاشته بودند.
در حقیقت، مهمترین نزاع کافران و مشرکان با موحدان و انبیاء، نه درباره «وجود» خدا، بلکه بر سر قبول یا رد «ربوبیت» خداوند بوده است. آنها این گونه میپنداشتند که خدا جهان را آفریده، اما یا کار جهان (تدبیر عالم، ربوبیت تکوینی) را به دیگران واگذار کرده است؛ ویا اگر تدبیر تکوینی عالم را هم عهدهدار باشد، با قانونگذاری و برنامهریزیِ زندگی انسان (ربوبیت تشریعی) کاری ندارد؛ و این شاید مهمترین معضل اعتقادی انسانها از قدیم بوده است:
در دوران قدیم، این ربوبیت تشریعی را فرعونها و کاهنان و قارونها و هامانها مدعی میشدند، تا جایی که فرعون بانگ «أنا ربکم اعلی» (نازعات/24) سر میدهد (دقت کنید: نگفت: «أنا الهکم الاعلی: من خدای برتر شمایم»؛ بلکه گفت: «من رب و مدبر و تدبیرکننده برترِ شمایم»)؛ و امروزه هم صاحبان زر و زور و تزویر (سرمایه و قدرت و رسانه) با تکیه بر علوم انسانی و اجتماعیای که جایی برای خدا در زندگی انسان قبول ندارد، همین ادعای «انا ربکم الاعلی» سر میدهند.
من درباره جهان مسیحی قضاوت نمیکنم، اما آنچه بسیار جای شگفتی دارد وجود پارهای از مدعیان «روشنفکری دینی» در میان مسلمانان است که به «سکولار» بودن خود افتخار میکنند؛ میگویند ما خدا را و حتی عبادت شخصی خدا را قبول داریم؛ اما ربوبیت خدا و حضور دین (سخن و خواست خدا) در عرصه برنامهریزی اجتماعی را قبول نداریم؛ در حالی که:
هم اولین جملهای که اسلام با آن شروع شد، این بود که «خواندن» (و به تَبَعِ آن، سخن گفتن و موضعگیری کردن و ...) به نام آن ربِ تدبیرکننده (ربوبیت تکوینی) و برنامهریز (= ربوبیت تشریعی) ای باشد که خالق همه چیز است؛
و هم آخرین سخنی که خبر از کامل شدن دین داده شد (مائده/3)، تاکید چندباره بر نصب امیرالمومنین ع به جانشینی پیامبر ص بود، یعنی تاکید بر تداوم همیشگیِ نقشآفرینی قرآن ناطق در عرصه اجتماع.
3) «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ ...»
چرا نفرمود «پروردگارت را بخوان»، و فرمود «اسم پروردگارت را بخوان»؟
الف. بزرگداشتِ اسم، بزرگداشتِ مسمی (کسی که اسم بر او نهاده شده) است؛ و انسانی به «اسمِ» کسی احترام میگذارد، که به عظمت و احترام آنکه این اسم اوست پی برده و نسبت به او معرفت پیدا کرده باشد. (مجمعالبیان، ج10، ص780)
ب. مقصود از این تعبیر، شروع کردن هر کار با «خواندن» (= گفتن) «بسم الله ...» است. (المیزان، ج20، ص323)
ج. تنها راهی که برای توجه به خدا داریم، خواندن او به اسمش است تا از این اسم، به مسمی توجه شود؛ چرا که حقیقت خداوند برتر از هر درک، و منزه (صافات/159) و برتر از هر توصیفی است (الله اکبر، یعنی الله اکبر مِن أن یوصَف: خدا بزرگتر از آن است که در وصف آید؛ کافی، ج1، ص118).[8] به قول سعدی شیرینسخن:
ای برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم
وز هر چه گفتهاند و شنیدیم و خواندهایم
مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر
ما همچنان در اوّل وصف تو ماندهایم
http://ganjoor.net/saadi/golestan/dibache/
د. ...
4) «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ»
بخوان به نام پروردگارت که آفرید؛
چه چیزی را بخوانم؟
قرآن را. (المیزان، ج20، ص323)
آیا فقط قرآن؟
اگرچه این خطاب به پیامبر ص در آن لحظه عظیم تاریخی، ناظر به خواندن قرآن و دریافت وحی الهی بود، اما اگر مخاطب آیات قرآن کریم، همه زمانها و همه انسانهاست؛ دلیلی نداریم که این آیه را فقط به آن موقعیت محدود کنیم.
پس، میتوان از این آیه نتیجه گرفت: هر خواندنی را با بسم الله شروع کنیم،
و بدین ترتیب، این آیه پشتوانه آن حدیث نبوی میشود که «کُلُّ أَمْرٍ ذِی بَالٍ لَمْ یُذْکَرْ «بِسْمِ اللَّهِ» فِیهِ فَهُوَ أَبْتَر: هر کار مهمی که در آن از بسم الله خبری نباشد، ابتر میماند» (تفسیر منسوب به امام حسن عسکری، ص25)[9]
[1] راغب اصفهانی معتقد است که «قُرء» در حقیقت برای ورود از حالت پاکی به حالت حیض است:
و الْقُرْءُ فی الحقیقة: اسم للدّخول فی الحیض عن طهر. و لمّا کان اسما جامعا للأمرین الطّهر و الحیض المتعقّب له أطلق على کلّ واحد منهما، لأنّ کلّ اسم موضوع لمعنیین معا یطلق على کلّ واحد منهما إذا انفرد، کالمائدة: للخوان و للطّعام، ثم قد یسمّى کلّ واحد منهما بانفراده به. و لیس الْقُرْءُ اسما للطّهر مجرّدا، و لا للحیض مجرّدا بدلالة أنّ الطّاهر التی لم تر أثر الدّم لا یقال لها: ذات قرء. و کذا الحائض التی استمرّ بها الدّم و النّفساء لا یقال لها ذلک. و قوله: یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَةَ قُرُوءٍ [البقرة/ 228] أی: ثلاثة دخول من الطّهر فی الحیض. و قَوْلُهُ عَلَیْهِ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ: «اقْعُدِی عَنْ الصَّلَاةِ أَیَّامَ أَقْرَائِکِ» أی أیّام حیضک، فإنما هو کقول القائل: افعل کذا أیّام ورود فلان، و وروده إنما یکون فی ساعة و إن کان ینسب إلى الأیّام. و قول أهل اللّغة: إنّ الْقُرْءَ من: قَرَأَ، أی: جمع، فإنّهم اعتبروا الجمع بین زمن الطّهر و زمن الحیض حسبما ذکرت لاجتماع الدّم فی الرّحم.
[2] . و «قرو» را هم به معنای «قصد همراه با اقدام و عمل دانسته، که البته در قرآن کریم به کار نرفته است). ایشان برای کلماتی مانند «استقراء« برای هریک از این سه ماده، معنای متفاوتی در نظر گرفته است: فالاستقراء من المهموز: یدلّ على طلب التفهّم و الضبط. و بالواو: یدلّ على طلب القصد فی إقدام. و بالیاء: یدلّ على طلب جمع و تنظیم. مع أنّ اللغویّین یذکرون الکلمة فی ذیل کلّ من الموادّ الثلث، و یفسّرونها بالتتبّع، و المناسب هو الیائىّ. و أیضا یذکرون مفهوم الجمع فی ذیل کلّ منها، مع أنّ الجمع و التجمّع من معانی الیائىّ.
[3] .البته علامه طباطبایی این معنا را برای این آیه قابل قبول نمیداند، بلکه فرموده بر اساس اینکه باء را زائده بگیریم، معنایش چنین میشود. عبارت ایشان چنین است:
أن التقدیر اقرأ القرآن أو ما فی معناه، و لیس المراد ... و لا أن قوله: «بِاسْمِ رَبِّکَ» مفعول «اقْرَأْ» و الباء زائدة و التقدیر اقرأ اسم ربک أی بسمل.
[4] از باب نمونه میتوانید مواردی زیر را ملاحظه کنید:
(1) عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ الْعَبَّاسِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ السَّرِیِّ عَنْ عَمِّهِ عَلِیِّ بْنِ السَّرِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: أَوَّلُ مَا نَزَلَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص- بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ وَ آخِرُهُ إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّه (الکافی، ج2، ص628)
(2) ..
[5] . وَ أَمَّا تَسْلِیمُ الْجِبَالِ وَ الصُّخُورِ وَ الْأَحْجَارِ عَلَیْهِ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص لَمَّا تَرَکَ التِّجَارَةَ إِلَى الشَّامِ، وَ تَصَدَّقَ بِکُلِّ مَا رَزَقَهُ اللَّهُ تَعَالَى مِنْ تِلْکَ التِّجَارَاتِ، کَانَ یَغْدُو کُلَّ یَوْمٍ إِلَى حِرَاءَ یَصْعَدُهُ، وَ یَنْظُرُ مِنْ قُلَلِهِ إِلَى آثَارِ رَحْمَةِ اللَّهِ وَ أَنْوَاعِ عَجَائِبِ رَحْمَتِهِ وَ بَدَائِعِ حِکْمَتِهِ، وَ یَنْظُرُ إِلَى أَکْنَافِ السَّمَاءِ وَ أَقْطَارِ الْأَرْضِ وَ الْبِحَارِ، وَ الْمَفَاوِزِ، وَ الْفَیَافِی، فَیَعْتَبِرُ بِتِلْکَ الْآثَارِ، وَ یَتَذَکَّرُ بِتِلْکَ الْآیَاتِ، وَ یَعْبُدُ اللَّهَ حَقَّ عِبَادَتِهِ.
[6] . یَقُولُ وَ قَدِ اشْتَدَّ عَلَیْهِ مَا یَخَافُهُ- مِنْ تَکْذِیبِ قُرَیْشٍ فِی خَبَرِهِ، وَ نِسْبَتِهِمْ إِیَّاهُ إِلَى الْجُنُونِ، [وَ أَنَّهُ] یَعْتَرِیهِ شَیْطَانٌ وَ کَانَ مِنْ أَوَّلِ أَمْرِهِ أَعْقَلُ خَلِیقَةِ اللَّهِ، وَ أَکْرَمُ بَرَایَاهُ وَ أَبْغَضُ الْأَشْیَاءِ إِلَیْهِ الشَّیْطَانُ وَ أَفْعَالُ الْمَجَانِینِ وَ أَقْوَالُهُمْ. فَأَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یَشْرَحَ صَدْرَهُ وَ یُشَجِّعَ قَلْبَهُ، فَأَنْطَقَ الْجِبَالَ وَ الصُّخُورَ وَ الْمَدَرَ، وَ کُلَّمَا وَصَلَ إِلَى شَیْءٍ مِنْهَا نَادَاهُ: [السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا مُحَمَّدُ] السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا وَلِیَّ اللَّهِ، السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ، السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا حَبِیبَ اللَّهِ، أَبْشِرْ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ فَضَّلَکَ وَ جَمَّلَکَ وَ زَیَّنَکَ- وَ أَکْرَمَکَ فَوْقَ الْخَلَائِقِ أَجْمَعِینَ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ لَا یَحْزُنْکَ قَوْلُ قُرَیْشٍ: إِنَّکَ مَجْنُونٌ، وَ عَنِ الدِّینِ مَفْتُونٌ، فَإِنَّ الْفَاضِلَ مَنْ فَضَّلَهُ [اللَّهُ] رَبُّ الْعَالَمِینَ، وَ الْکَرِیمَ مَنْ کَرَّمَهُ خَالِقُ الْخَلْقِ أَجْمَعِینَ، فَلَا یَضِیقَنَّ صَدْرُکَ مِنْ تَکْذِیبِ قُرَیْشٍ وَ عُتَاةِ الْعَرَبِ لَکَ، فَسَوْفَ یُبَلِّغُکَ رَبُّکَ أَقْصَى مُنْتَهَى الْکَرَامَاتِ وَ یَرْفَعُکَ إِلَى أَرْفَعِ الدَّرَجَاتِ. وَ سَوْفَ یُنَعِّمُ وَ یُفَرِّحُ أَوْلِیَاءَکَ- بِوَصِیِّکَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع، وَ سَوْفَ یَبُثُّ عُلُومَکَ فِی الْعِبَادِ وَ الْبِلَادِ، بِمِفْتَاحِکَ وَ بَابِ مَدِینَةِ عِلْمِکَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع، وَ سَوْفَ یُقِرُّ عَیْنَکَ بِبِنْتِکَ فَاطِمَةَ ع، وَ سَوْفَ یَخْرُجُ مِنْهَا وَ مِنْ عَلِیٍّ: الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ سَیِّدَیْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، وَ سَوْفَ یَنْشُرُ فِی الْبِلَادِ دِینُکَ، وَ سَوْفَ یُعَظِّمُ أُجُورَ الْمُحِبِّینَ لَکَ وَ لِأَخِیکَ، وَ سَوْفَ یَضَعُ فِی یَدِکَ لِوَاءَ الْحَمْدِ، فَتَضَعُهُ فِی یَدِ أَخِیکَ عَلِیٍّ، فَیَکُونُ تَحْتَهُ کُلُّ نَبِیٍّ وَ صِدِّیقٍ وَ شَهِیدٍ، یَکُونُ قَائِدَهُمْ أَجْمَعِینَ إِلَى جَنَّاتِ النَّعِیمِ.
فَقُلْتُ فِی سِرِّی: یَا رَبِّ- مَنْ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ الَّذِی وَعَدْتَنِی بِهِ وَ ذَلِکَ بَعْدَ مَا وُلِدَ عَلِیٌّ ع وَ هُوَ طِفْلٌ- أَ وَ هُوَ وَلَدُ عَمِّی وَ قَالَ بَعْدَ ذَلِکَ لَمَّا تَحَرَّکَ عَلِیٌّ قَلِیلًا وَ هُوَ مَعَهُ: أَ هُوَ هَذَا فَفِی کُلِّ مَرَّةٍ مِنْ ذَلِکَ أُنْزِلَ عَلَیْهِ مِیزَانُ الْجَلَالِ، فَجُعِلَ مُحَمَّدٌ ص فِی کِفَّةٍ مِنْهُ- وَ مُثِّلَ لَهُ عَلِیٌّ ع وَ سَائِرُ الْخَلْقِ مِنْ أُمَّتِهِ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ [فِی کِفَّةٍ] فَوُزِنَ بِهِمْ فَرَجَحَ. ثُمَّ أُخْرِجَ مُحَمَّدٌ ص مِنَ الْکِفَّةِ- وَ تُرِکَ عَلِیٌّ فِی کِفَّةِ مُحَمَّدٍ ص الَّتِی کَانَ فِیهَا فَوُزِنَ بِسَائِرِ أُمَّتِهِ، فَرَجَحَ بِهِمْ، فَعَرَفَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص بِعَیْنِهِ وَ صِفَتِهِ. وَ نُودِیَ فِی سِرِّهِ: یَا مُحَمَّدُ هَذَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ صَفِیِّی الَّذِی أُؤَیِّدُ بِهِ هَذَا الدِّینَ، یَرْجَحُ عَلَى جَمِیعِ أُمَّتِکَ بَعْدَکَ. فَذَلِکَ حِینَ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرِی بِأَدَاءِ الرِّسَالَةِ، وَ خَفَّفَ عَنِّی مُکَافَحَةَ الْأُمَّةِ وَ سَهَّلَ عَلَیَّ مُبَارَزَةَ الْعُتَاةِ الْجَبَابِرَةِ مِنْ قُرَیْشٍ.
[7] . این روایت هم قابل توجه است که برای رعایت اختصار در کانال نگذاشتم:
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِیدِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى بْنِ عُبَیْدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ غَیْرِ وَاحِدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ عَبَدَ اللَّهَ بِالتَّوَهُّمِ فَقَدْ کَفَرَ وَ مَنْ عَبَدَ الِاسْمَ وَ لَمْ یَعْبُدِ الْمَعْنَى فَقَدْ کَفَرَ وَ مَنْ عَبَدَ الِاسْمَ وَ الْمَعْنَى فَقَدْ أَشْرَکَ وَ مَنْ عَبَدَ الْمَعْنَى بِإِیقَاعِ الْأَسْمَاءِ عَلَیْهِ بِصِفَاتِهِ الَّتِی وَصَفَ بِهَا نَفْسَهُ فَعَقَدَ عَلَیْهِ قَلْبَهُ وَ نَطَقَ بِهِ لِسَانُهُ فِی سَرَائِرِهِ وَ عَلَانِیَتِهِ فَأُولَئِکَ أَصْحَابُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ فِی حَدِیثٍ آخَرَ أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا. (التوحید (للصدوق)، ص220)
[8] . عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ رَجُلٌ عِنْدَهُ اللَّهُ أَکْبَرُ فَقَالَ اللَّهُ أَکْبَرُ مِنْ أَیِّ شَیْءٍ فَقَالَ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع حَدَّدْتَهُ فَقَالَ الرَّجُلُ کَیْفَ أَقُولُ قَالَ قُلْ اللَّهُ أَکْبَرُ مِنْ أَنْ یُوصَفَ.
وَ رَوَاهُ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ مَرْوَکِ بْنِ عُبَیْدٍ عَنْ جُمَیْعِ بْنِ عُمَیْرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع أَیُّ شَیْءٍ اللَّهُ أَکْبَرُ فَقُلْتُ اللَّهُ أَکْبَرُ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ فَقَالَ وَ کَانَ ثَمَّ شَیْءٌ فَیَکُونُ أَکْبَرَ مِنْهُ فَقُلْتُ وَ مَا هُوَ قَالَ اللَّهُ أَکْبَرُ مِنْ أَنْ یُوصَفَ.
[9] . عن أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ...: أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص حَدَّثَنِی عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَّهُ قَالَ: کُلُّ أَمْرٍ ذِی بَالٍ لَمْ یُذْکَرْ «بِسْمِ اللَّهِ» فِیهِ فَهُوَ أَبْتَرُ.